با کلید خوردن جنگ اقتصادی علیه جبهه مقاومت، چه در قالب تحریمهای ایران و چه تحریمهای سزار در سوریه و لبنان، آمریکا با تکیه بر ابزار مالی و بانکی سعی کرد منابع مالی کشورها یا گروهها و جریانهای مخالف خود را هدف قرار بدهد. این جنگ به پشتوانه نظام مالی انجام شد که پشتوانه اصلیاش حساب کارگزاری دلار و بازارهای سرمایه آمریکاست.
یعنی هیچ بانکی در دنیا حق ندارد برای ایران یا سایر جبهه مقاومت تراکنش مالی انجام دهد و تخلف از آن با تهدید آمریکا مبنی بر محرومیت از نظام مالی پرداخت دلار روبهرو میشد و این هزینه بالایی برای بانکها ایجاد کرد.
با روی کار آمدن ترامپ استفاده از این ابزار به طور هیجانی افزایش پیدا کرد و بخش زیادی از کسانی که آمریکا بهنوعی آنها را تروریست میخواند، هدف قرار داد. ازآنجاییکه هدف اصلی تحریم، جریان مقاومت بود، به لحاظ اقتصادی اثر بسیاری روی جبهه مقاومت گذاشت. آمریکاییها حزبالله لبنان را بهعنوان گروه تروریستی میشناختند و بخشهای اقتصادی سپاه پاسداران را با برچسب تروریست در لیست تحریم قراردادند و حتی در اقدامی عجیب بانک مرکزی ایران را هم تحریم کردند، چون میخواستند ارتباطات مالی این گروهها و کشورها را با بانکهای دنیا محدود کنند و بهاصطلاح زمین بزنند.
اختلافافکنی و ایجاد مشکل بین گروهها و جریانهای مقاومت یکی دیگر از اهداف تحریم است، مثلاً وقتی حزبالله لبنان هدف قرار گرفت، بانک مرکزی لبنان بهطور اجباری به بانکهای لبنانی بخشنامه کرد که با حزبالله همکاری نکنند، چون میترسیدند خود بانکهای لبنانی تحریم شده و از نظام مالی دنیا محروم شوند.
مشابه این اتفاق در خود ایران هم رقم خورده بود، پیش از اینکه آمریکا از برجام خارج شود، بانکهایی که از تحریم خارجشده بودند برای اینکه بتوانند با نظام بانکی کار کنند، مجبور بودند بانکهای تحریمی داخلی را تحریم کنند.
در واقع این جنگ اقتصادی علیه جبهه مقاومت به دنبال ایجاد یک جنگ داخلی بود که به یک جنگ رسانهای و روانی هم تعمیم پیدا کند. نمونه این اقدام را در مورد پولهای ایران در عراق مشاهده کردید؛ آمریکا بانکهای عراقی را برای تبادلات مالی با ایران تحتفشار قرار داد و آنها برای تسویه مالی ایران دچار مشکل بودند؛ بنابراین ایران مجبور شد با قراردادی شبیه نفت برابر غذا و برق در برابر غذا، پولهای حاصل از تجارت خود با عراق را پس بگیرد. همین مسئله میتواند با یک جنگ روانی، بین مردم و جوامع جبهه مقاومت، شکاف ایجاد کند.
آمریکا میخواهد جریان مقاومت در سیاستهای خود تجدیدنظر کند؛ یعنی با این فشار اقتصادی، روانی و اختلافهای داخلی، جریان مقاومت را در سیاستهایش دچار تردید کند.
مهمترین مسئله مورد توجه ایران و همه جریان مقاومت باید این باشد که ما هماهنگ با سیاستهای تحریمی آمریکا عمل نکنیم،؛ یعنی هر اتفاقی که در بستر سیاستهای تحریمی آمریکا یا افزایش اطلاعات آمریکا از تبادلات بین کشورهای مقاومت رقم بخورد یا سبب وابستگی بیشتر ما به ارزهای جهانی و دلار شود، کارایی جنگ اقتصادی آمریکا را هم بیشتر میکند. مثلاً اگر لوایح موردنظر FATF را تصویب کنیم یا به خواستههای آمریکا در جابهجایی پولهای ایران در قالب کانال مالی اینستکس عمل کنیم، آمریکا هم هرلحظه فشار بیشتری به گلوگاه اقتصادی جریان مقاومت و ایران وارد میکند.
آمریکا به طور موازی با جنگ روانی نارضایتی عمومی ایجاد میکند و انتهای آن آشوب داخلی است؛ موضوعی که در نهایت به یک ضربه نظامی مثل شهادت حاج قاسم سلیمانی منتهی شد.
اگر این درس و تجربه در جریان مقاومت ایجاد نشود که مقاومت سیاسی را به مقاومت اقتصادی و فرهنگی تبدیل نکنیم، مشکلات تحریم همچنان ادامه پیدا خواهد کرد. در واقع باید برای جبهه مقاومت، پیوست فرهنگی و اقتصادی ایجاد کنیم، در غیر این صورت حرفهای سیاسیمان را میزنیم، ولی آمریکا ما را از درون دچار مشکل میکند و در نتیجه عدهای تعدیل مواضع اصولی سیاسی را دنبال میکنند.
بنابراین قانون تحریمی مثل سزار هم مانند دیگر قوانین تحریمی به دنبال قطع جریان حمایت جبهه مقاومت از یکدیگر است؛ مثلاً اگر یک گروه ایرانی از یک گروه سوری حمایت کند، هم گروه سوری و هم گروه ایرانی دچار تحریم میشوند و از تبادلات مالی دلاری در بانکها محروم میشوند. در واقع اولاً ضربه اقتصادی به یکی از کشورهای مقاومت را به سایرین تسری بدهد و ثانیاً بین آنها اختلاف بیندازد. اگر روابط مالی و اقتصادی ما بر بستری غیر از روابط آمریکایی باشد، این مشکل حل خواهد شد. جبهه مقاومت باید برای روابط سیاسی خود بستر اقتصادی و فرهنگی ایجاد کند و آن را گسترش دهد؛ یعنی اگر با کشوری از لحاظ سیاسی یک جبهه را تشکیل دادیم، قطعاً باید این روابط یک پیوست اقتصادی و فرهنگی داشته باشد تا دائماً تحت تأثیر فشارهای آمریکایی قرار نگیرد.
نظر شما